عروسی
......................
روز عقدکنانشان مرتب و تمیز لباس پوشید ،لباس سپاه.فقط پوتین هایش خاکی بود.معمولا لباس نو تنش نمی کرد.اما همیشه تمیز و مرتب بود.یک پارچه ی سفید می انداخت گردنش.یک بار پرسیدم:{این چیه؟} گفت:{نمی خواهم لباسم کثیف شود.}هدیه های عروسیشان را که جمع کردند،بردند مغازه ای که لوازمنزل می فروخت.همه را دادند و ده پانزده کامن برای جبهه گرفتن.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
ارسال توسط مهدی رضائی
آخرين مطالب